۱. با اوج گیری اجرای برنامههای عمرانی (توسعه) در دوره جنگ سرد در ایران از دهه ۱۳۴۰، شدت بخشیدن به ساخت مشهد مدرن که از دوره رضاخان آغاز شده بود نیز در دستورکار قرار گرفت. ساخت مشهد مدرن نیازمند دو اقدام اساسی بود؛ تفکیک زندگی شهری از حرم مطهر حضرت رضا (ع) و برساخت مشهد مدرن در مناطق غربی با محوریت بوستان ملت، ملک آباد، وکیل آباد و دانشگاه فردوسی و تعریف بافتهای میانه فرهنگی در تقی آباد و احمدآباد و سجاد.
۲. باوجود وقوع انقلاب اسلامی که میتوان آن را مطابق با الگوی توسعه و رشد روستو، ناقض مراحل توسعه دانست و حتی باوجود دفاع مقدس، در دهه ۷۰ به دلایل زیادی ازجمله نیاز کشور به «سرمایه» برای ایجاد زیرساخت ها، برنامه اصلی دولت پنجم و ششم، اجرای برنامههای توسعه پیش از انقلاب با قدری روکش اسلامی و ایرانی متناسب با فضای پس از انقلاب بود.
بههمیندلیل، هم در تهران و هم در مشهد و در بسیاری از شهرهای دیگر، درعمل شهردارها همان الگوی پیش از انقلاب اسلامی را در پیش گرفتند و با بهره گیری از امکانات تکنوکراسی مقتضی این دوره که مناسب با شعار رئیس دولت پنجم و ششم بود (من خودم به اندازه کافی سیاسی هستم؛ کابینه اقتصادی میخواهم)، توسعه مشهد به سمت غرب و نیز جداسازی حرم مطهر رضوی از بافت سنتی زندگی در مشهد، با سرعت بیشتری ادامه یافت.
حتی اگر توسعه وکیل آباد را به دلیل آب و سرسبزی اش بپذیریم، توسعه شهر در زمین خشک قاسم آباد و بولوار پیروزی، بی تردید در همین راستا قابل توضیح است. به موازات این غربی سازی شهر، بافت سنتی و سازگار با شهر زیارتی پیرامون حرم مطهر رضوی نیز به همان سرعت تخریب و زدوده شد تا «طاش» مدرن، اهرم اصلی تفکیک هرچه بیشتر زندگی شهری از مکان قدسی باشد.
۳. محصول این فرایند، اکنون پیشروی ماست. تاریخ توسعه غربی، مکان شهری مشهد را از دایرهای پیرامون حرم مطهر رضوی، به ملاقهای با دستهای ضخیم و رو به سوی غرب تبدیل کرده و جایگاه حرم حضرت رضا (ع) در مقایسه با کلیت مشهد، به وضعیتی شبیه نسبت حرم شاه عبدالعظیم (ع) به تهران تبدیل شده است.
دراینمیان، مناطق شرقی مشهد که دروازه آشنایی و مواجهه ما با تاریخ دراز دامنه شرق و فرهنگ شرقی بوده، درعمل به حاشیهای محروم و دور از فرهنگ تبدیل شده است. شرق مشهد که زمانی دریچه آشنایی ما از خلال دو عنصر فرهنگی مهم، یعنی «زبان فارسی» و «دین اسلام»، با ملل شرقی مشترک بوده، اکنون بدون هرگونه نهاد فرهنگی فعال از دانشگاه و پژوهشگاه و جلسات منظم فرهنگی و... شده است.
با بسته شدن گلوگاه تعامل ما با شرق، سمرقند و بخارایی که حافظ شیرازی به خال هندوی ترک شیرازی میبخشید و فاصله «مکانی» آنها تا مشهد به اندازه فاصله مشهد تا تهران است، امروز فاصله زمانی چندسدهای با ما پیدا کرده است و چندان جایی در فرهنگ و ادب معاصر ما ندارد. تا این گلوگاه گشوده نشود، فرهنگ و تاریخ شرقی ما در مستوری تاریخ توسعه غربی پنهان و خاموش خواهد ماند و تحقق تمدن نوین اسلامی، شعاری بیش نخواهد بود.